برای دانستن معنی کلمه ارتشاء با تور دانش همراه باشید.
معنی ارتشاء
ارتشاء در لغت رشوه گرفتن و رشوهخواری معنی میشود.
رشوه به مالی میگویند که شخصی به یک کارمند دولتی میدهد تا به هدف خاصی برسد؛ چون از راههای قانونی امکان رسیدن به هدفش وجود ندارد و یا زمانبر است. بنابراین قانون مجازات اسلامی برای جلوگیری از این اعمال، مجازاتی تعیین کرده است. این مجازاتها شامل حبس و انفصال از خدمت رشوه گیرنده میباشد.
معنی ارتشاء در لغتنامه دهخدا
رشوت ستاندن. رشوت گرفتن. رشوه خوردن. پاره گرفتن. تبرطُل.
معنی ارتشاء در فرهنگ معین
رشوه گرفتن
مترادف ارتشاء
رشوهخواری، خودفروشی، تطمیع، پارهستانی
ارتشاء به انگلیسی
bribery
corruption
ارتشاء در شعر فارسی
بود با اهریمنان دانشفزون
پختن و معماری و رمی و فسون
خط و رسم وپوشش و بافندگی
پای کوبی، می کشی، خوانندگی
با دگر علم و فنون
چهر آنان سر بسر بیموی بود
نسل زیبا روی ناخوش خوی بود
مرد و زن زیبا رخ و سیمینهتن
زن چو مردانساده و مردان چو زن
جمله با مکر و فسون
اصلشانافراشته، لیکن دیوخوی
بیوفا طبع و هوسران و دوروی
تندحس و زود رنج و گرمجوش
بیتفکر، کمخرد، بسیار هوش
صبر کم، شهوت فزون
حیله و حرص و دروغ و آز و کین
مستی و شب گردی و قتل و کمین
احتکار و ارتشاء و اختلاس
جنگ و دعوی داری و جبن و هران
رندی و رشک و جنون
آدمیزادان فقیر و بردبار
مهربان و سادهلوح و راستکار
مرد و زن سرگرم کار و کسب نان
روز در صحرا و شب در آشیان
خوش دل و صافی درون
شغل آنان ورزش و برزیگری
گاوداری و مواشی پروری
خانههاشان خیمه و غار و درخت
کرده از چرم ددان انبان و رخت
حربهشان سنگ و ستون
جمله با هم، همتبار و همبنه
یکدل و یکروی همچون آینه
در خورش انباز و درکوشش رفیق
پیر و برنا همدم ویار و شفیق
از درون و از برون
کرده بر هردوره پیری مهتری
جسته خواهر با برادر همسری
هر پسر کاو مهتر ابنا بُدی
جانشین و وارث بابا شدی
چون پدر گشتی نگون
مهتیبن فرزند پیر اولین
پادشا بودی بر اقوام کهین
مان و ویس و زند زیردست او
جمله دهیو بسته و پابست او
پیش دهیوپد زبون
کوچکان محکوم پیر خانمان
خانمانها زیر حکم خاندان
خاندانها تابع زندو بدند
زندوان فرمانبر دهیو بدند
شد به دهیو رهنمون
ز انقلابات طبیعت، خیل خیل
رعد و برق و لرزه و طوفان و سیل
قوم را گه بیم و گه امید بود
تکیهگهشان آتش و خورشید بود
وین سپهر نیلگون
لشکری مرد و زن و برنا و پیر
بر زمین هندوان شد جایگیر
جنگخونین هر طرف بالاگرفت
سنگها درکاسهٔ سر جا گرفت
ریخت از هرکاسه خون
ملک الشعرا بهار – منظومهها – جنگ تهمورث با دیوها