برای اطلاع از معنی کلمه محرز با این پست از لغتنامه تور دانش همراه باشید.
معنی محرز در لغتنامه دهخدا
کسی که گرد میآورد مزد را و سود میبرد و برخورداری میکند از آن. گردآورنده و گیرنده مزد، استوارکننده، آگاه و هوشیار
معنی محرز در فرهنگ فارسی
استوار، آشکار، پابرجا، روشن
کلمه “محرز” در لغت به معنای “ظاهر، آشکار، روشن، غیرقابل انکار، ثابت، قطعی” است. در اصطلاح حقوقی، محرز به معنای چیزی است که با دلایل و مدارک کافی ثابت شده باشد و قابل انکار نباشد. به عنوان مثال، اگر شخصی در صحنه جرم دستگیر شود و مدارک کافی برای اثبات جرم او وجود داشته باشد، میتوان گفت که جرم او محرز شده است.
در اینجا چند مثال از کاربرد کلمه “محرز” در جمله آورده شده است:
- جرم او محرز شد و به مجازات محکوم شد.
- وجود حیات در سیارههای دیگر محرز شده است.
- موفقیت او در کنکور محرز بود.
- حق او محرز است و باید به او داده شود.
- بیانیههای او محرز بود و هیچ شکی در آن وجود نداشت.
مترادف کلمه محرز
شکار، روشن، واضح، معلوم، مسلم، بدیهی، قطعی، ثابت، تثبیت شده، مسجل، متقن، یقینی، قطعی الصدور، قاطع.
متضاد کلمه محرز
پنهان، نامعلوم، مجهول، مبهم، مردد، شک برانگیز، مشکوک، مشکوک الصدور، غیرقطعی، غیرثابت.
محرض یا محرز
املای صحیح این کلمه محرز میباشد.
محرز به انگلیسی
vested
definite
undoubted
unmistakable
unquestionable
establlahed
confirmed
محرز در شعر فارسی
آورد طبیب جان یک طبله ره آوردی
گر پیر خرف باشی تو خوب و جوان گردی
تن را بدهد هستی جان را بدهد مستی
از دل ببرد سستی وز رخ ببرد زردی
آن طبله عیسی بد میراث طبیبان شد
تریاق در او یابی گر زهر اجل خوردی
ای طالب آن طبله روی آر بدین قبله
چون روی بدو آری مه روی جهان گردی
حبیب است در او پنهان کان ناید در دندان
نی تری و نی خشکی نی گرمی و نی سردی
زان حب کم از حبه آیی بر آن قبه
کان مسکن عیسی شد و آن حبه بدان خردی
شد محرز و شد محرز از داد تو هر عاجز
لاغر نشود هرگز آن را که تو پروردی
گفتم به طبیب جان امروز هزاران سان
صدق قدمی باشد چون تو قدم افشردی
از جا نبرد چیزی آن را که تو جا دادی
غم نسترد آن دل را کو را ز غم استردی
خامش کن و دم درکش چون تجربه افتادت
ترک گروان برگو تو زان گروان فردی
مولانا – دیوان شمس – غزلیات