خانه / لغتنامه / معنی کلمه درنگ و مترادف آن
معنی کلمه درنگ و مترادف آن

معنی کلمه درنگ و مترادف آن

در این پست از تور دانش با معنی درنگ و مترادف آن آشنا خوهید شد.

معنی درنگ چیست؟

درنگ در لغت به معنی توقف و تعلل است.

مترادف درنگ

تأخیر، توقف، دو دلی، شک و تردید، سکون، فرصت، تامل

متضاد درنگ

مخالف و متضاد درنگ، بی درنگ است. بی درنگ به معنای بدون معطلی و تعلل، بدون فوت وقت، بی تامل و بدون شک است.

درنگ در انگلیسی /derang/

hesitation : درنگ, تامل, دو دلی
pause : توقف, وقفه, درنگ, سکوت, مکث
tarry : درنگ
halt : ایست, درنگ, مکث, سکته
hesitancy : تردید, درنگ, دو دلی
hesitance : تردید, درنگ, دو دلی
haw : کویج, پرچین, حصار, درنگ
tarriance : تاخیر, درنگ,

درنگ در شعر فارسی

فردوسی

ترا با من اکنون بدین گفت‌گوی
بباید بروی اندر آورد روی

زدن رای هشیار و کردن نگاه
هیونی فگندن به نزدیک شاه

زبان‌آوری چرب گوی از میان
فرستاد باید به شاه جهان

به جای زبونی و جای فریب
نباید که یابد دلاور شکیب

نشاید درنگ اندرین کار هیچ
کجا آید آسایش اندر بسیچ

فرستاده چون پاسخ آورد باز
برهنه شد آن روی پوشیده‌راز

برفت این برادر ز روم آن ز چین
به زهر اندر آمیخته انگبین

رسیدند پس یک به دیگر فراز
سخن راندند آشکارا و راز

گزیدند پس موبدی تیزویر
سخن گوی و بینادل و یادگیر

ز بیگانه پردخته کردند جای
سگالش گرفتند هر گونه رای

سخن سلم پیوند کرد از نخست
ز شرم پدر دیدگان را بشست

فرستاده را گفت ره برنورد
نباید که یابد ترا باد و گرد

چو آیی به کاخ فریدون فرود
نخستین ز هر دو پسر ده درود

پس آنگه بگویش که ترس خدای
بباید که باشد به هر دو سرای

جوان را بود روز پیری امید
نگردد سیه‌موی گشته سپید

چه سازی درنگ اندرین جای تنگ
که شد تنگ بر تو سرای درنگ

جهان مرترا داد یزدان پاک
ز تابنده خورشید تا تیره خاک

همه برزو ساختی رسم و راه
نکردی به فرمان یزدان نگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *