خانه / لغتنامه / معنی و مفهوم کلمه زنخدان
معنی و مفهوم کلمه زنخدان

معنی و مفهوم کلمه زنخدان

برای اطلاع از معنی کلمه زنخدان با این پست از لغتنامه تور دانش همراه باشید.

معنی زنخدان در لغتنامه دهخدا

چانه. زنخ. ذقن. زیر چانه

معنی زنخدان در فرهنگ فارسی

چانه، زیرچانه
زنخ چانه، یا زنخدان به جیب فرو بردن، تفکر کردن، مراقبه کردن

کلمه “زنخدان” در فارسی به معنای “چانه” است. این واژه در شعر و ادبیات فارسی کاربرد زیادی دارد و اغلب به زیبایی و جذابیت چانه اشاره می‌کند.

معنی زنخدان فرو برد چندی به جیب

بیت “زنخدان فرو برد چندی به جیب، که بخشنده، روزی فرستد ز غیب” از سعدی در کتاب گلستان آمده است.

معنی لغوی این بیت این است که مردی مدتی چانه‌اش را در جیبش فرو برد، تا روزی‌اش از غیب برسد.

اما معنی ادبی این بیت این است که مردی مدتی دست از کار کشید و بدون هیچ تلاش و کوششی به امید روزی‌رسان بودن خداوند، بیکار نشست.

در این بیت، “زنخدان فرو بردن” کنایه از “به فکر فرو رفتن” است. “جیب” و “غیب” نیز جناس ناقص اختلافی دارند.

این بیت همچنین اشاره‌ای به آیه “ان الله هو الرزاق ذو القوة المتین” دارد که در آن خداوند خود را روزی‌رسان معرفی می‌کند.

سیب زنخدان یعنی چه؟

سیب زنخدان، عبارتی است شاعرانه برای چانه. این عبارت از دو واژه “سیب” و “زنخدان” تشکیل شده است. “سیب” در اینجا به معنای زیبایی و جذابیت است و “زنخدان” نیز به معنای چانه است. بنابراین، سیب زنخدان به معنای چانه‌ای زیبا و جذاب است.

در شعر فارسی، سیب زنخدان اغلب به عنوان یکی از ویژگی‌های زیبایی زنان ذکر می‌شود. برای مثال، در این بیت از حافظ:

سیب زنخدان که چاه در راه است کجا همی روی ای دل بدین شتاب کجا

حافظ از “سیب زنخدان” برای اشاره به زیبایی و جذابیت چانه استفاده کرده است.

در این بیت از نظامی نیز:

چاه زنخش که سر گشاده صد دل به غلط در او فتاده

نظامی از “سیب زنخدان” برای اشاره به گودی میان لب و چانه استفاده کرده است.

در مجموع، سیب زنخدان عبارتی است شاعرانه برای چانه‌ای زیبا و جذاب که اغلب در شعر فارسی به عنوان یکی از ویژگی‌های زیبایی زنان ذکر می‌شود.

به طمع سیب زنخدان (اشاره به چانه یار) منظور این است که گمراه نشو که چاه در راه است.

زنخدان به انگلیسی

chin

زنخدان در شعر فارسی

همی گذشت بکوی اندرون بت مشکوی

ز روی او شده جای نشاط و رامش کوی

جفا نمود و بمن روی باز کرد بخشم

ز خشم چون گل صد برگ برفروخته روی

برفت و ماند مرا دلفکار و زار بجای

ز دیده بر دو رخ از جوی خون گشاد آموی

رخم بزردی زر است و تن بزاری زار

دلم ز ناله چو نال است تن ز مویه چو موی

بعشق خوبان گر با تو دانش است مو رز

بگرد خوبان گر با تو مردمی است مپوی

ازین نداد خداوند مهر خوبان را

ز مردم آنکه خداوندشان نداده مجوی

هرآنکو گوی زنخدان نیکوان جوید

دلش همیشه بود همچو پیش چوگان گوی

اگر درست کند بخت نام و کنیت من

ببوسه داد دل خویشتن بخواهم از اوی

قطران تبریزی – دیوان اشعار – مقطعات

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *