در این پست از توردانش با معنی کلمه استقرار و مترادف آن آشنا میشوید.
معنی استقرار چیست ؟
این کلمه به معنی ثبات، ثابت شدن، آرام و قرارگرفتن، پابرجا شدن، استوار شدن، برقرار کردن و سکون است.
۱- استقرار دادن: ثبات و قرار دارد
۲- استقرار پیداکردن: قرار گرفتن
۳- استقرار یافتن: قرار یافتن، استوار شدن، آرام گرفتن
۴- استقرار گرفتن: استوار شدن، آرام و قرارگرفتن
۵- محل استقرار: تهیه جا، مکان
مترادف استقرار
تحکیم، جایگیری، اسکان، تثبیت، استواری، ثبات، ایستادگی، قرار
استقرار در شعر فارسی
عطار
چون به جان فانی شدی آسان به جانان ره بری
زانکه از جان تا به جانان تو ره دشوار نیست
جان چو در جانان فرو شد جمله جانان ماند و بس
خود به جز جانان کسی را هیچ استقرار نیست
جمله اینجا روی در دیوار جان خواهند داد
گر علاجی هست دیگر جز سر و دیوار نیست
گر گمان خلق ازین بیش است سودایی است بس
ور خیال غیر در راه است جز پندار نیست
صائب تبریزی
نبردم زیر خاک از عجز با خود دعوی خون را
به دست زخم دندان دادم آن لبهای میگون را
ز چشم شوخ لیلی آهوان دارند فرمانی
که هر جا می رود، از چشم نگذارند مجنون را
رمیدن جست ازخاطر غزالان را ز بی جایی
شکوه عشق مجنون تنگ کرد از بس که هامون را
مزن زنهار در کوی مغان لاف زبردستی
که زور می حصاری می کند در خم فلاطون را
نگردد ترک جست و جو حجاب روزی قانع
گره در بال گردد دانه این مرغ همایون را
ز زندان نیست پروا عشق را، معشوق اگر باشد
به بوی گنج در خاک است استقرار، قارون را
به خاکش نور بارد تا به دامان جزا صائب
کسی کآرد به خاک کشتگان آن جامه گلگون را
صائب تبریزی
برق اگر پای درین وادی خونخوار نهد
از نفس سوختگی سنگ نشان می گردد
نفس کجرو ز نصیحت ننهد پای به راه
تیر کج راست کی از زور کمان می گردد؟
دولت سنگدلان را نبود استقرار
سیل از کوه به تعجیل روان می گردد
شمع در جامه فانوس نماند پنهان
هرچه در دل بود از جبهه عیان می گردد
روزگاری است که از رهگذر ناسازی
سنگ اطفال به دیوانه گران می گردد
بس که خون می خورد از خار درین سبز چمن
زر به کف گل ز پی باد خزان می گردد
می شود حرص هم از جمع زر و سیم غنی
تشنه سیراب اگر از ریگ روان می گردد