خانه / لغتنامه / معنی کلمه اصرار و مترادف آن
معنی کلمه اصرار و مترادف آن

معنی کلمه اصرار و مترادف آن

در این پست از لغتنامه تور دانش با معنی کلمه اصرار آشنا می شویم.

معنی اصرار

۱- تلاش برای رسیدن به هدف مشخص
۲- پافشاری برای داشتن چیزی
۳- تمایل قوی به انجام کاری
۴- پشتکار و اراده قوی
۵-  عزم جدی برای رسیدن به هدف
۶- تحمل فشار و استقامت در رویارویی با موانع
۷- تمسک به نظر خود و ابراز این نظر به دیگران

مترادف اصرار

عزم، پشتکار، پافشاری، مصمم بودن، تمسک

اصرار به انگلیسی

insistence

persistence

perseverance

معنی اصرار و اسرار

اسرار در فارسی به معنای راز، پنهانی و مخفی بودن است. به عنوان مثال: “او اسرار خود را به هیچ کس نگفت.”

اصرار در شعر فارسی

شاه با خود آمد استغفار کرد
یاد جرم و زلت و اصرار کرد

گفت با خود آنچ کردم با کسان
شد جزای آن به جان من رسان

قصد جفت دیگران کردم ز جاه
بر من آمد آن و افتادم به چاه

من در خانهٔ کسی دیگر زدم
او در خانهٔ مرا زد لاجرم

هر که با اهل کسان شد فسق‌جو
اهل خود را دان که قوادست او

زانک مثل آن جزای آن شود
چون جزای سیئه مثلش بود

چون سبب کردی کشیدی سوی خویش
مثل آن را پس تو دیوثی و بیش

غصب کردم از شه موصل کنیز
غصب کردند از من او را زود نیز

او کامین من بد و لالای من
خاینش کرد آن خیانتهای من

نیست وقت کین‌گزاری و انتقام
من به دست خویش کردم کار خام

گر کشم کینه بر آن میر و حرم
آن تعدی هم بیاید بر سرم

هم‌چنانک این یک بیامد در جزا
آزمودم باز نزمایم ورا

درد صاحب موصلم گردن شکست
من نیارم این دگر را نیز خست

داد حق‌مان از مکافات آگهی
گفت ان عدتم به عدنا به

چون فزونی کردن اینجا سود نیست
غیر صبر و مرحمت محمود نیست

ربنا انا ظلمنا سهو رفت
رحمتی کن ای رحیمیهات رفت

عفو کردم تو هم از من عفو کن
از گناه نو ز زلات کهن

گفت اکنون ای کنیزک وا مگو
این سخن را که شنیدم من ز تو

با امیرت جفت خواهم کرد من
الله الله زین حکایت دم مزن

تا نگردد او ز رویم شرمسار
کو یکی بد کرد و نیکی صد هزار

بارها من امتحانش کرده‌ام
خوب‌تر از تو بدو بسپرده‌ام

در امانت یافتم او را تمام
این قضایی بود هم از کرده‌هام

پس به خود خواند آن امیر خویش را
کشت در خود خشم قهراندیش را

کرد با او یک بهانهٔ دل‌پذیر
که شدستم زین کنیزک من نفیر

زان سبب کز غیرت و رشک کنیز
مادر فرزند دارد صد ازیز

مادر فرزند را بس حقهاست
او نه درخورد چنین جور و جفاست

رشک و غیرت می‌برد خون می‌خورد
زین کنیزک سخت تلخی می‌برد

چون کسی را داد خواهم این کنیز
پس ترا اولیترست این ای عزیز

که تو جانبازی نمودی بهر او
خوش نباشد دادن آن جز به تو

عقد کردش با امیر او را سپرد
کرد خشم و حرص را او خرد و مرد

مولانا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *