برای اطلاع از معنی کلمه جوز با این پست از لغتنامه تور دانش همراه باشید.
معنی جوز در فرهنگ فارسی عمید
گردو
میوهای که در غلافی مانند بلوط جای دارد و در طب به کار میرود.
جوز بویا یا جوز هندی درختی است به اندازه درخت گردو اما با برگهایی کوچکتر و باریکتر. این گیاه در جاوه و بعضی شهرهای هندوستان رشد میکند.
معنی جوز در عربی
جوز به انگلیسی
nut
walnut
جوز در شعر فارسی
میشدی غافل ز اسرار قضا
زخم خوردی از سلحدار قضا
این چه کار افتاد آخر ناگهان
این چنین باشد چنین کار قضا
هیچ گل دیدی که خندد در جهان
کو نشد گرینده از خار قضا
هیچ بختی در جهان رونق گرفت
کو نشد محبوس و بیمار قضا
هیچ کس دزدیده روی عیش دید
کو نشد آونگ بر دار قضا
هیچ کس را مکر و فن سودی نکرد
پیش بازیهای مکار قضا
این قضا را دوستان خدمت کنند
جان کنند از صدق ایثار قضا
گر چه صورت مرد جان باقی بماند
در عنایتهای بسیار قضا
جوز بشکست و بمانده مغز روح
رفت در حلوا ز انبار قضا
آنک سوی نار شد بیمغز بود
مغز او پوسید از انکار قضا
آنک سوی یار شد مسعود بود
مغز جان بگزید و شد یار قضا
مولانا – دیوان شمس – غزلیات
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
با جوز عروس حجله بستند و سریر
جوزی چو پنیر دارد آن ماه منیر
بر خوانچه تعزیت بسی دید ستم
بر خوان عروسی نبود جوز و پنیر
مجد همگر – دیوان اشعار – رباعیات
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
تو همچو عقل شریفی و همچو روح عزیزی
«فداک عقلی و روحی » ندانمت که چه چیزی؟
مرا هوای تو از عقل و جان ربود، چه گویم؟
بجانب تو گریزم بهر طرف که گریزی
تویی مقاصد عالم، یقین بدان و«فألزم »
تمیز راه عیان شد، اگر ز اهل تمیزی
برغم خویش تو مستی، برو که دوری ازین در
نه مست جام خدایی ولیک مست قمیزی
بیا بمجلس مستان، بروی عشق نظر کن
هزار جان متحیر، چه جای عقل غریزی؟
ز جام شوق و محبت خبر نداری و مستی
نه مست باده شوقی، که مست جوز و مویزی
هوای عشق تو دارم، بهر طرف که رخ آرم
ولی بگفت نیاید، که نیک تندی و تیزی
ز ذره های من آید هوای مهر و محبت
اگر تو خاک مرا صد هزار بار ببیزی
ز خاک کوی تو قاسم بجانبی نگریزد
هزار بار اگر خون من بخاک بریزی
قاسم انوار – دیوان اشعار – غزلیات