خانه / لغتنامه / معنی کلمه وقیح و مترادف آن
معنی کلمه وقیح و مترادف آن

معنی کلمه وقیح و مترادف آن

در لغتنامه تور دانش با معنی کلمه وقیح و مترادف آن آشنا می‌شوید.

معنی وقیح

این کلمه به معنی پررو، گستاخ، بی شرم، کم شرم و دریده است. بعنوان مثال شاید شنیده باشید چقدر وقیح شده‌ای یا لحن صحبت کردن تو خیلی وقیحانه است.

معنی وقیحانه

بی شرمانه، با پررویی

مترادف وقیح

هتاک، بی حیا، بی چشم و رو

متضاد

محبوب، با حیا

وقیح به انگلیسی

Flagrant

وقیح در شعر فارسی

خواجه اگر تو همچو ما بیخود و شوخ و مستیی
طوق قمر شکستیی فوق فلک نشستیی

کی دم کس شنیدیی یا غم کس کشیدیی
یا زر و سیم چیدیی گر تو فناپرستیی

برجهیی به نیم شب با شه غیب خوش لقب
ساغر باده طرب بر سر غم شکستیی

ای تو مدد حیات را از جهت زکات را
طره دلربات را بر دل من ببستیی

عاشق مست از کجا شرم و شکست از کجا
شنگ و وقیح بودیی گر گرو الستیی

ور ز شراب دنگیی کی پی نام و ننگیی
ور تو چو من نهنگیی کی به درون شستیی

بازرسید مست ما داد قدح به دست ما
گر دهدی به دست تو شاد و فراخ دستیی

گر قدحش بدیدیی چون قدحش پریدیی
وز کف جام بخش او از کف خود برستیی

وز رخ یوسفانه‌اش عقل شدی ز خانه‌اش
بخت شدی مساعدش ساعد خود نخستیی

ور تو به گاه خاستی پس تو چه سست پاستی
ور تو چو تیر راستی از پر کژ بجستیی

خامش کن اگر تو را از خمشان خبر بدی
وقت کلام لاییی وقت سکوت هستیی

مولانا

درکش بهار اینجا عنان‌، کز حملهٔ رویین‌تنان
چون رستمت زاری کنان بینم همه تن پرثقب

برگرد زی اصل سخن عذر آور از فصل سخن
تا خود گه وصل سخن از وصل برخوانی خطب

مخلوق را بینی مصر، اندر ضلال مستمر
نه تن ز ورزش مقتدر، نه جان ز تمرین منقلب

نابوده یک‌ساعت مقیم‌، اندر صراط مستقیم
امات غیرتشان عقیم‌، آباء همتشان عزب

اینجا وفا و شرم کو، یک یار با آذرم کو
یک شعله آه گرم کو، کز وی شود جان ملتهب

قومی پلید وکینه‌جو، تردامن و بی‌آبرو
جمله قبیح و زشت خو یکسر وقیح و بی‌ادب

بدفطرت و ناکس همه از بد نکرده بس همه
مدخولشان ازپس همه پیش اوفتاده زین سبب

زین سفلگان محتشم بی‌دولتان محترم
در زحمتم اندر عجم چون بوالعلا اندر عرب

ملک‌الشعرا بهار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *