برای اطلاع از معنی کلمه منوط با این پست از لغتنامه تور دانش همراه باشید.
معنی منوط در لغتنامه دهخدا
آویخته، چیزی درآویخته شده، موقوف و متعلق و بسته و وابسته و پیوسته و مربوط.
معنی منوط در فرهنگ فارسی
منوط به معنای وابسته، مشروط، موقوف و بسته است. یعنی چیزی که به شرط یا چیزی دیگر وابسته باشد و بدون آن اتفاق نیفتد.
مثال:
- موفقیت این پروژه منوط به تأمین بودجه کافی است. (یعنی اگر بودجه تأمین نشود، پروژه شکست میخورد.)
- اعطای وام منوط به ارائه ضمانت است. (یعنی برای دریافت وام، باید ضمانتی ارائه شود.)
به طور خلاصه، وقتی میگوییم چیزی به چیزی دیگر منوط است، یعنی آن چیز به چیز دیگر بستگی دارد و بدون آن اتفاق نمیافتد.
مترادف منوط
وابسته، مشروط، موقوف، بسته، مربوط، پیوسته
تلفظ کلمه منوط
مَنوط
/manut/
معادل انگلیسی کلمه منوط
depending, dependent, subject, contingent
منوط در فرهنگ و ادب پارسی
روزی بر لفظ ملکزاده رفت که کارهای این سری به مقادیر آن سری منوط است و به کوشش و جهد آدمی تفاوتی بیشتر ممکن نشود، و آن لوی تر که خردمند در طلب آن خوض ننماید و نفس خطیر و عمر عزیز را فدای مرداری بسیار خصم نگرداند.
چه به حرص مردم، در روزی زیادت و نقصان صورت نبندد.
شریف زاده گفت: جمال شرطی معتبر و سببی موکد است ادراک سعادت را و حصول عز و نعمت را؛ و امانی جز بدان دالت تیسیر نپذیرد. پسر بازرگان گفت: منافع رای راست و فواید تدبیر درست بر همه اسباب، سابق است، و هرکهرا پای در سنگ آید انتعاش او جز به نتایج عقل در امکان نیاید. برزگر گفت: والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا، برکات کسب و میامن مجاهدت، مردم را در معرض دوستکامی و مسرت آرد و به شادکامی و به هجت آراسته گرداند و هرکه عزیمت بر طلب چیزی مصمم گردانید هر آینه برسد.
چون به شهر منظور نزدیک رسیدند به طرفی برای آسایش توقف کردند و برزگر بچه را گفتند: اطری فانک ناعلة، ما همه از کار بماندهایم و از ثمره اجتهاد تو نصیبی طمع میداریم، تدبیر قوت ما بکن تا فردا که ماندگی ما گم شده باشد ما نیز به نوبت گرد کسی برآییم. سوی قصبه رفت و پرسید که: در این شهر کدام کار بهتر رود؟ گفتند: هیزم را عزتی است. در حال به کوه رفت و پشتوارهای بست و به شهر رسانید و بفروخت و طعام خرید، و بر در شهر بنبشت که «ثمرت اجتهاد یک روزه قوت چهار کس است.»
نصرالله منشی – کلیله و دمنه – باب ابن الملک و اصحابه