با معنی کلمه نخجیر در این مقاله همراه تور دانش باشید.
معنی نخجیر
نخجیر در لغت به معنای صید، شکار است.
مترادف نخجیر
قربانی، چپاول، بزکوهی
نخجیر در زبان انگلیسی
prey: شکار، قربانی، صید، دستخوش، نخجیر
hunt: شکار، صید، جستجو، نخجیر
predation: شکار
catch: شکار، دستگیره، اخذ، زبانه، عمل گرفتن
chase: تعقیب، شکار
game: بازی، مسابقه، شکار
quarry: شکار، صید، منبع، لاشه شکار
victim: قربانی، دستخوش، هدف، شکار، برخی
juicy bit : شکار
ravin: صید، شکار، چپاول
نخجبر در شعر فارسی
نظامی
به زخم نیزهها هر نازنینی
نیستان کرده بر گوران زمینی
به نوک تیر هر خاتون سواری
فرو داده ز آهو مرغزاری
ملک زان ماده شیران شکاری
شگفتی مانده در چابک سواری
که هر یک بود در میدان همائی
به دعوی گاه نخجیر اژدهائی
ملک میدید در شیرین نهانی
کز آن صیدش چه آرد ارمغانی
سرین و چشم آهو دید ناگاه
که پیدا شد به صید افکندن شاه
از آن نخجیر پرداز جهانگیر
جهانگیری چو خسرو گشت نخجیر
چو طاوس فلک بگریخت از باغ
به گل چیدن به باغ آمد سیه زاغ
شدند از جلوه طاووسان گسسته
به پر زاغ رنگان بر نشسته
همه در آشیانها رخ نهفتند
ز رنج ماندگی تا روز خفتند
دگر روز آستانبوسان دویدند
به درگاه ملک صف برکشیدند
همان چوگان و گوی آغاز کردند
همان نخجیر کردن ساز کردند
درین کردند ماهی عمر خود صرف
وزین حرفت نیفکندند یک حرف
فردوسی
ابا خواهران یل اسفندیار
برفتند بت روی صد نامدار
سه پور جوان را سپهدار گفت
پراگنده باشید با گنج جفت
به راه ار کسی سر بپیچد ز داد
سرانشان به خنجر ببرید شاد
شما راه سوی بیابان برید
سنانها چو خورشید تابان برید
سوی هفتخوان من به نخجیر شیر
بیابم شما ره مپویید دیر
نخستین بگیرم سر راه را
ببینم شما را سر ماه را
سوی هفتخوان آمد اسفندیار
به نخجیر با لشکری نامدار
چو نزدیک آن جای سرما رسید
همه خواسته گرد بر جای دید
وزان جایگه خواسته برگرفت
همی ماند از کار اختر شگفت
سه فرزند پرمایه را چشم داشت
ز دیر آمدنشان به دل خشم داشت