برای اطلاع از معنی کلمه نستوه با ما همراه باشید.
معنی کلمه نستوه
این کلمه به معنی خستگی ناپذیر و مردی است که از جنگیدن خسته نمیشود و نام یک پهلوان ایرانی است. نستوه بعنوان یک اسم پسرانه در ثبت احول ثبت شده است.
مترادف
مقاوم، مبارز، ستیهنده
تلفظ نستوه
نَستوه / nastuh
نستوه در شعر فارسی
ایا خورشید سالاران گیتی
سوار رزم ساز و گرد نستوه
رودکی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
پری و پلنگ انجمن کرد و شیر
ز درندگان گرگ و ببر دلیر
سپاهش دد و دام و مرغ و پری
سپهدار با کین و گنداوری
پس پشت لشکر کیومرث را
نبیره به پیش اندرون با سپاه
بیامد سیه دیو بیترس و باک
همی بآسمان بر پراگند خاک
به هم برشکستند هر دو گروه
شدند از دد و دام دیوان ستوه
بیازید هوشنگ در پیش جنگ
جهان کرد بر دیو نستوه تنگ
کشیدش سراپای یکسر دوال
ببرید از تن سر بیهمال
به پای اندر افکند و بسپرد خوار
دریده برو چرم و برگشته کار
چو آمد مر آن کینه را خواستگار
برآمد کیومرث را روزگار
برفت و جهان مردری ماند ازوی
نگر تا کرا نزد او آب روی
جهان فریبنده را گرد کرد
ره سرد پیمود و مایه نخورد
خواجوی کرمانی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
گرفت عهد ز میران کوکلان و یموت
کزین سپس نکشند ازکمند طاعت سر
سپس ببرد به پاداش خدمتی چونین
ز هرکرانه دعای شب و درود سحر
پس ازگزارش آن خدمت بزرگ، امیر
به خدمت وطن مستمند بست کمر
چو دید حال وطن را ز جور خصم دژم
چو دید روز وطن را ز روز مرگ بتر
وطن نه، غاری اندوخته به ذلت و جهل
وطن نه، چاهی انباشته ز عجب و بطر
همه امیران بدکیش و ریمن و نستوه
همه وزیران نادان و عاجز و مضطر
گشوده شاه ز یکسو به قصد ملت چنگ
چنانکه بازگشاید به قصد تیهو پر
به شهر تبریز اندر بساط دارا گیر
سپاه دشمن از هر کرانه زورآور
ستاده تنها ستارخان و باقرخان
بسان رستم دستان و طوسبن نوذر
بگفت هان نتوان بیش از این نشست به جای
که کار ملت مظلوم شد ز دست بدر
سپس به رشت روان گشت با سپاهی کشن
فراشت رایت مشروطه اندر آن کشور
مبارزان دلیر و مجاهدان غیور
در آن دیار رسیدند بیحد و بیمر
ملکالشعرا بهار