برای اطلاع از معنی کلمه گرمابه با این پست از لغتنامه تور دانش همراه باشید.
معنی گرمابه چیست؟
گرمابه یعنی حمام
هم خانواده گرمابه
تابخانه، حمام
گرمابه به انگلیسی
turkish bath hammam
hot bath
turkish bath
گرمابه در شعر فارسی
که تا هر کس اندازهٔ خویش را
ببیند بداند کم و بیش را
بفرمود پس دیو ناپاک را
به آب اندر آمیختن خاک را
هر آنچ از گل آمد چو بشناختند
سبک خشت را کالبد ساختند
به سنگ و به گچ دیو دیوار کرد
نخست از برش هندسی کار کرد
چو گرمابه و کاخهای بلند
چو ایوان که باشد پناه از گزند
ز خارا گهر جست یک روزگار
همی کرد از او روشنی خواستار
به چنگ آمدش چند گونه گهر
چو یاقوت و بیجاده و سیم و زر
ز خارا به افسون برون آورید
شد آراسته بندها را کلید
دگر بویهای خوش آورد باز
که دارند مردم به بویش نیاز
چو بان و چو کافور و چون مشک ناب
چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب
حافظ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
چیست آن سرو نارسیده به بار
بردمیده ز ایزدی گلزار
در بهار است چون به گاه خزان
در خزان است چون به گاه بهار
خود بود سروبن ولی بینی
برسرش سروهای خوشرفتار
سرو را آب سرفرازکند
وین خوداز آب پست گردد و زار
چشمها باشدش ولی چون خلق
می نخوابد که خود بود بیدار
گر هزاران به سرو بنشینند
هم براین سرو برنشسته هزار
گر برآن سرو، درگه نوروز
عندلیبان شوند نغمهنگار
خود براین سرو نغمه خوانانند
در بهار و خزان و لیل و نهار
گربرآن سرو بیهده شب و روز
برنشیند چکاو و بلبل و سار
خود براین سرو بلبلان نایند
جز بگفت محمد مختار
گر از آن سرو درگلستانها
رسته بینی همه فزون ز هزار
در گلستان ازین گرامی سرو
مینیاید فزونتر از دو به بار
گر جز از شاخ و برگ و بار ندید
هیچ کس بر به سرو و بید و چنار
هم برین سر و شاخ و برگ فزون
رسته اما نه کش کنی دیدار
برگ و باری بر او بود که کند
نور در دیدهٔ اولیالابصار
برگ او زاد و برگ مردم دین
بار او لطف پاک ایزد بار
ای پسر این لغز که برگفتم
نیک برخوان و نام او (بهمن آر)
ور کنون نام او به من ناری
رنج بایدکه تا بریش به کار!
این قصیده بدیهه بسرودم
در به گرمابهای روان او بار
سخت تیره چو طالع عاشق
سست بنیان چو وعدهٔ دلدار
سستی شعر، خود گواه بود
گر نداری تو قول من ستوار
زانکه آسان سرودمش خود گشت
سهل وآسان به معنی وگفتار
شعر باید سبک سرود و روان
نه گرانسنگ و مغلق و دشوار
ملکالشعرا بهار