در این پست از توردانش با معنی کلمه تپش و مترادف آشنا میشوید.
معنی تپش چیست؟
کلمه “تپش” به معنای تپیدن، اضطراب، بیقراری، لرزش و ضربان قلب است.
هم خانواده تپش
تپیدن، ضربان، جنبش، حرکت، لرزش، تکان
تبش به انگلیسی
throbbing
beating
palpitation
تپش در شعر فارسی
ای همه خوبی تو را پس تو که رایی که را ؟
ای گل در باغ ما پس تو کجایی کجا ؟
سوسن با صد زبان از تو نشانم نداد
گفت رو از من مجو غیر دعا و ثنا
از کف تو ای قمر باغِ دهان پرشکر
وز کف تو بیخبر با همه برگ و نوا
سرو اگر سر کشید در قد تو کی رسید
نرگس اگر چشم داشت هیچ ندید او تو را
مرغ اگر خطبه خواند شاخ اگر گل فشاند
سبزه اگر تیز راند هیچ ندارد دوا
شرب گل از ابر بود شرب دل از صبر بود
ابر حریفِ گیاه، صبر حریف صبا
هر طرفی صف زده مردم و دیو و دده
لیک در این میکده پای ندارند پا
هر طرفیام بجو هر چه بخواهی بگو
ره نبَری تار مو تا ننمایم هدی
گرم شود روی آب از تپش آفتاب
باز هَمَش آفتاب برکشد اندر علا
بر برَدَش خرد خرد تا که ندانی چه بُر
صاف بدزدد ز دُرد شعشعه دلربا
زین سخن بوالعجب بستم من هر دو لب
لیک فلک جمله شب میزندت الصلا
مولانا
✽✽✽
گر محو ز خاطر شود اندیشه مردن
ممکن بود از دل غم صدساله ستردن
هر مایده از خوردن بسیار شود کم
جز مایده غم که شود بیش ز خوردن
ابرام محال است به امساک برآید
نتوان عرق از سنگ گرفتن به فشردن
در عالم انصاف ز مردان حسابی است
آن را که به انگشت توان عیب شمردن!
پر گوهر شهوار کند درج دهن را
دندان تأسف به لب خویش فشردن
در قبض ز بسط است فزون بهره سالک
گردید گهر قطره باران ز فسردن
خالی به کشیدن نشد از آه، دل من
از آینه جوهر نشود کم به ستردن
اول ثمر پیشرسش عمر دوباره است
دم را چو دم صبح به خورشید سپردن
از دست نوازش تپش دل نشود کم
ساکن نشود زلزله از پای فشردن
صائب به زور و سیم تسلی نشود حرص
آتش چه خیال است شود سیر ز خوردن؟
صائب تبریزی